روزی سخت


چه روزی بود این 5شنبه، نمیدونم از کجاش شروع کنم.
4شنبه،7صبح: ساعت زنگ زد و از خواب بیدار شدم و بعد از تشریفات همیشگی حاضر شدم و به سمت دانشگاه رفتم(8:10) تا امتحان اصول سیستم کامپیوتری که 450 صفحه ناقابل بود را روی برگه پیاده کنیم.
4شنبه،11صبح:از جلسه با خوشحالی بیرون اومدم و به خونه برگشتم. در مبارزه پیروز شدم.!
4شنبه،بعداز ظهر: 400 صفحه کتاب معماری رو خوندم.!!!!!!
4شنبه،11 شب: مثل بچه های خوب رفتم بخوابم.....
5شنبه،1 ثانیه بامداد: هنوز بیدارم. آخ دندونم
5شنبه،1  بامداد: هنوز بیدارم. آخ دندونم
5شنبه،2 بامداد: هنوز بیدارم. آخ دندونم، ای خدا چرا خوابم نمیبره..!!!!!
5شنبه،3 بامداد: هنوز بیدارم. آخ دندونم، من خوابم یاد.......
5شنبه،7صبح:ساعت زنگ میزنه، بیخیال من خوابم میاد، داره خود کشی میکنه، باید بلند شم.بالاخره ساعت پیروز شد و ما بدار میشیم و مثل روز قبل میریم سمت دانشگاه برای امتحان.
5شنبه،8:20: یکی از مراقبها گفت (با هم رفیق هستیم)گفت بیچاره شدین باید 12 صفحه سوال جواب بدین.!!!!
5شنبه،8:30: امتحان شروع شد، وای ، از سوال اول شروع کردم تا آخر رفتم و از 2/3 سوال ها را جواب ندادم، و مجبور شدم شانسی بزنم و تستی تموم شد.
حالا تشریحی:6 سوال ، هر کدام را خوندم، انگار تا حالا چنین چیزی ندیده بودم،اینا کجا بودن..!!؟؟؟؟
خلاصه برگه را تقریبا سفید دادم و اومدم بیرون.
کاملا ضربه فنی شده بودم، توی عمرم تاحالا اینجور امتحانی نداده بودم.(فکر کنم ریزشی اعلام بشه).
سرم درد میکنه. تا شب تو فکر امتحان و اتفاقات بودم. چی میشه؟مشروط.!!؟؟؟
خدایا ما را مشروط نفرما.آمین.

2 comments:

ناشناس گفت...

سلام
اگر امکانش هست طرز تهیه یک عدد سایت با blogspot را گام به گام توضیح دهید
و یک سوال چرا ایمیل فعال سازی در پروسسینگ برای من ارسال نمیشه؟؟؟؟؟؟

mo.jalilian گفت...

سلام.
چشم حتما تهیه میکنم و میزارم.
آیدی خودتون رو بفرستید تا بررسی کنم.

ارسال یک نظر